اردوی علمی جاجرود 1

 

توصیه می کنم اول خاطره دوران خوش دبیرستان رو بخونید تا یه شمای کلی دستتون بیاد بعدش بیایید این خاطره رو بخونید!

دوسال پیش همین موقع ها بود که برای رفتن به اردوی علمی جاجرود (در دوران پیش دانشگاهی) آماده می شدیم. اردویی شبانه روزی به مدت یک هفته که طبق برنامه ای که بهمون داده بودن باید از کله ی صبح (5/30 - 6) تا بوق سگ (11/30-12) پشت سرهم درس می خوندیم .

هیچ نقطه ی روشنی وجود نداشت همه بچه ها از این حجم سنگین برنامه مطالعاتی    می نالیدن . اما شاید هیچ کس فکر نمی کرد این اردو به بهترین اردوی زندگیش تبدیل بشه!

 صبح روز شنبه ساعت 5 اینطورا بود که همه بچه ها با کوله باری از کتاب جلو در دبیرستان حاضر شده بودن . تو ساختمان پیش دانشگاهی که از دبیرستان جدا بود و البته پشت اون قرار داشت غوغایی بود . یکی این ور می دویید یکی اون ور . یکی تازه داشت می رفت بالا از کمدش کتاباشو برداره یک داشت تو کتابخانه دنبال کتاب         می گشت.

خلاصه همه سوار اتوبوش شدیم اما یه نفر هنوز نیومده بود یا به عبارتی بهتر به خاطر مسائل امنیتی پیچونده بود و اون کسی نبود جز حاجی که اگه از بچه های شریف باشی و داری این مطلب رو می خونی می دونی کیه. خیلی منتظرش شدیم اما نیومد البته به من که رفیق صمیمیش بودم گفته بود که نمیاد.

حالا ما رو می گی ساعت 5 صبح زنگ زدیم خونشون . پیش خودم گفتم اگه الان کسی گوشی رو برداره حتما فحش می ده اما خوشبختانه کسی گوشی رو برنداشت .

خلاصه راه افتادیم و تقریبا یه ساعت بعدش هم رسیدیم به مکان مورد نظر. خیلی جای باحال و بزرگی بود . یه ساختمان نوساز ویلایی چندطبقه متعلق به دبیرستان ثروتمند روزبه که مخصوص اردوهای علمی طراحی و ساخته شده بود و مدرسه ما هم یه     هفته ای اجارش کرده بود.  اینم عکساش :

 

 

 

 

و این تازه آغاز ماجرا بود ...

ادامه دارد ...



:: موضوعات مرتبط: اردوی علمی جاجرود 1 , ,
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
نويسنده : ی بنده خدا
تاريخ : جمعه 4 مرداد 1392

تعداد صفحات : 1
صفحه قبل 1 صفحه بعد